دلنوشه.حوزهی ما
در را به آرامیمیگشایم.به رسم ادب، از روی عادت،عاشقانه دست برسینه می.گذارم
السلام علیک یاصاحب الزمان(عج).
آرزوهایم،دردهایم،غصههایم،رنجهایم را درگوش نسیم زمزمه میکنم.
میدانم اینجا از باب رحمت،به هزاران دلیل برای حُرمت؛از سر مهر و از روی کرامت در و دیوار هنه آمینگوی هر حاجت هستند و ملائک به تقریر اجابت قلم میجنبانند و تسبیح صلوات به انگشت اشاره میشمارند.
رها و آرام چون کودکی گم گشته که آغوش امن مادر را در هیاهوی شلوغی بازار مییابد وارد میشوم.
پیچکهای در هم تنیده سایهبان کاکتوس کوچکی هستند که هنوز برگوشهی دیوار تکیه داده و در خوابی آسوده فرو رفته..درختچهای با گلهای صورتی زیرنور آفتاب گیسوان سبزرنگش را شانه میزند و گنجشکان در آبی کا لابهی ریشههای آن جمع گشته وضو میگیرند و حمدوسپاس خدای را در گوش بوتههای نورسیدهی چمنهای نرم تکرار میکنند.
درخت انار با گردنبندی ازیاقوت قرمز خود را آراسته و انجیر جوان بر شاخههای تنومندش تکیه داده و پای اولین مَدرس به فال گوش ایستاده است.
نسیم اینجا بوی بهشت میدهد.
اینجا از حرمت نامت انارها مقدس تر شدهاند و انجیرها پاکتر و هر روز به نامت قسم میخورند برای عهدی که در دل بستهاند،عهد بستهاند که با جان و دل بیاموزند رازهای زندگانی را پابه پای طلاب،و در آجربه آجر این دیوارها بنگارند
نحن بفداک یا بقیه الله.
اینجا بهشت من،خانهی انار و انجیر اینجا حوزهی الزهرا(س)است.